ما در جامعه ای زندگی می کنیم که
کلمهی نمی دانم و بلد نیستم
کمتر از هر کلمه دیگری به گوشمان می خورد.
چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی دانند،
به دنبال دانستن خواهند رفت ...
مگر ممکن است؟
:closed_book: جامعه شناسی خودمانی
✍🏻 حسن نراقی
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که
کلمهی نمی دانم و بلد نیستم
کمتر از هر کلمه دیگری به گوشمان می خورد.
چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی دانند،
به دنبال دانستن خواهند رفت ...
مگر ممکن است؟
:closed_book: جامعه شناسی خودمانی
✍🏻 حسن نراقی
برای ماندن در یک مکان
آدم باید دلایلش را هم داشته باشد،
یعنی دوستانی و مهر و محبت آنها را.
وگرنه، محرکی برای ماندن در یک جا
و نماندن در جای دیگر،
وجود نخواهد داشت.
:closed_book: سوء تفاهم
✍🏻 آلبر کامو
قبلا می توانستم دختری بی فکر و بی خیال و آسوده باشم !
چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم.
ولی حالا ...
تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت.
هر وقت که تو از من دور باشی به همه ی اتومبیل هایی فکر می کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند.
یا همه ی تخته های اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد !
و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری ...
آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است !
:closed_book: بابالنگ دراز
✍🏻 جین وبستر
از مارکو پرسید: «روزى که تمام نشانهها را بشناسم، عاقبت خواهم توانست مالک امپراطورى خود باشم؟»
مرد ونیزى پاسخ داد: «عالیجناب، در این فکر نباش، آن روز خودت نیز نشانهاى خواهى بود در میان نشانههاى دیگر.»
:closed_book: شهرهای ناپیدا
✍🏻 ایتالو کالوینو
خوشبختی، فهرست داراییهای لازم:
۱. یک کلبه
۲. دوستان
۳. اجتناب از رییس بازیها، ارباب منشی، همچشمی و درگیری
۴. تفکر
ممکن است دستیابی به خوشبختی دشوار باشد، ولی موانع آن عمدتا مالی نیستند ...
:bust_in_silhouette: آلن دوباتن
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم،
نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر،
ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود... ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند ...
:closed_book: ابوالمشاغل
✍🏻 نادر ابراهیمی
چیزی که نمیتوانم تحمل کنم آدمهای توخالی است. وقتی با آنها روبرو میشوم نمیتوانم تحملشان کنم و آخرش حرفهایی را میزنم که نباید بزنم.
تنگ نظرهای عاری از تخیل، مدارا نکردن، نظریههای بریده از واقعیت، اصطلاحات توخالی، آرمانهای عاریتی، نظامهای انعطاف ناپذیر، اینها چیزهایی هستند که واقعاً باعث ترسم میشوند. آنچه راستی راستی ازش میترسم و بیزارم. دلم میخواست میتوانستم به اینجور آدمها بخندم، اما نمیتوانم!
:closed_book: کافکا در کرانه
✍🏻 هاروکی موراکامی
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
:closed_book: الف
✍🏻 پائولو کوئلیو
احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند، نمی شود گفت، آدم را مسخره می کنند. هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند .
زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.
:bust_in_silhouette: صادق هدایت