آیدا؛
این که مرا به سوی تو میکشد
عشق نیست،
شکوه توست ...
و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد،
نیاز تن من نیست
یگانگی ارواح و اندیشههای ماست ...
:bust_in_silhouette:احمد شاملو
آیدا؛
این که مرا به سوی تو میکشد
عشق نیست،
شکوه توست ...
و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد،
نیاز تن من نیست
یگانگی ارواح و اندیشههای ماست ...
:bust_in_silhouette:احمد شاملو
نیاز دارم مدتی نباشم
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد
دور باشم و رها
آدم هایی را ببینم که هیچ تصور بدی از آنها ندارم
مسیرهایی را بروم که تا به حال نرفته ام
نه نگرانِ چیزی باشم،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم!
:bust_in_silhouette: نرگس صرافیان طوفان
ﺷﺎﺯﺩه ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺎﺗﻮ میخوای ﺑﺒﺮﻱ ﺗﻮ ﮔﻮﺭ
ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻲ
ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯﺷﻮﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻲ؟!
ﺭﻭﺑﺎه ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺷﺎﺯﺩه ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ:
ﻣﮕﻪ میشه؟!
ﺭﻭﺑﺎه ﮔﻔﺖ: ﺁﺭه
ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺎﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ یکی ﻭلی ﺍﻭﻥ ﮔﻤﺸﻮﻥ ﻛﺮﺩ
ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﻫﺮﺟﺎ ﺩﻧﺒﺎﻟﺸﻮﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﻡ ﭘﻴﺪﺍﺷﻮﻥ ﻧﻤﻲ کنم...
اگر جنگ نبود
تو را به خانهام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خستهای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مینهای سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تکتیراندازان
گلی بدرقۀ راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافههای کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشهای را بکشم
که برای دختری در آنور مرزهای کشورم
اشک به بار میآورد
حالا که جنگ میدرد تنهای بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست.
#نزار_قبانی
به انسانهایی که سگها را دوست ندارند نمیتوانم اعتماد کنم، اما اگر سگی از انسانی بدش بیاید به حس آن سگ اعتماد میکنم!
👤آلبرت انیشتین
گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه
👤پریناز جهانگیر
از لحاظ روانشناختی؛ افرادی که در مناسبت های اجتماعی و مهمانیها کمتر حاضر میشوند،غالبا منزوی نیستند بلکه افراد صادقی هستند ک نمیتوانند با شخصیتهای ساختگی دیگران دراین مجالس کنار بیایند
دو سال میگذرد من هنوز سربازم
وظیفهی شب و روزم ندیدهبانی توست ..
👤یاسر قنبرلو
من از آدمهای خوشحال خوشم میآید، از چشمهایی که برق میزنند، خندههای بلند، گپزدنهای پر سر وصدا، جیغ و داد و شلوغی. از دخترهایی خوشم میآید که لپهایشان گلانداخته و کفش پاتیناژ دستشان است. یا آنهایی که کفش ورزش و لباس راحت تنشان است و بالا و پایین میپرند...
مردم دیدگاههای عجیبی نسبت به مسائل دارند. یکیش همین تحسین چیزهای غمگین است. شیفتهی اتفاقات غمگین شدن، اصلا نمیشود فهمید چطور همچین چیزی ممکن است.
📚 حمامها و آدمها
👤 میخاییل زونشکو