فورا شروع کردم به بستن بار سفر.
چمدان قهوه ای کهنه ای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم.
بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم، ولی تا یادم افتاد وظیفه شان زنده کردن خاطرات است، دست از جستجو کشیدم .گور پدرشان .
دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف، خیلی سنگین بودند.
:closed_book: جز از کل
✍🏻 استیو تولتز