میدانی هر قدر چیزهایی که به دست آوردهای مادی باشد کمتر میتوانی حفظشان کنی.
میپوسد و از میان انگشتانت، که محکم آنها را گرفتهای، میپَرَد. تو روی زمین میپوسی و میگویی به درک؟ مهم نیست؟
ولی برایت مهم است.
نمیخواهی فقط یک بار، آن هم به این شکل، زندگی کنی.
طوری که در یک جملهی کلی بتوانند بگوید: "اون یه دختر....بود"
و نهایتا در ۲۵ کلمه یا کمتر و بیشتر تو را شرح بدهند. میخواهی هر قدر میتوانی زندگی کنی ...
:closed_book: خاطرات سیلویا پلات
✍🏻 سیلویا پلات