راستش زندگی زن‌‌ها خیلی سخته.
مادر خودم هفتاد و خورده‌ای عمر کرد؛ هر روز خدا هم کار می‌کرد. یک روز نگاهی به دور و بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتلش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچ‌وقت هم تنش نمی‌کرد از صندوق درآورد تنش کرد، بعد رو تخت‌خواب دراز کشید چشم‌هاش رو بست گفت بابا رو سپردم دست همه‌ی شما؛ من خسته‌ام ...


:closed_book: گور به گور
✍🏻 ویلیام فاکنر