هفت سالی می شد که راه نرفته بودم
پزشک پرسید: این چوب ها چیست؟
گفتم: فلجم...
گفت: آنچه تو را فلج کرده همین چوب هاست؛ سینه خیز، چهار دست و پا قدم بردار و بیافت...
چوب های زیبایم را گرفت،
پشتم شکست و در آتش سوزاند!
حالا من راه می رم،
اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم
تا ساعت ها، بی رمقم.
برتولت برشت