مطالب فلسفی و کتاب

۵۰۸ مطلب با موضوع «تکه ای از کتاب» ثبت شده است

تکه ای از کتاب نام من سرخ از اورهان پاموک

توو این همه سال که به نقش و نقاشی مشغول بودم یاد گرفتم که میشه دنیا را با همه‌ی حقیقتش جدی نگرفت. میشه غرق خیالات شد و به پس و پیش دنیا هیچ اهمیتی نداد. حتی میشه به خیالات رنگ واقعیت داد و با اون‌ها زندگی کرد. برای همین از خیلی وقت پیش دیگه هیچی رو جدی نمی‌گیرم که اینجوری نه ترسی از آینده داری نه حسرتی برای گذشته.

:orange_book: نام من سرخ
✍🏻 اورهان پاموک

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حکایت از عبید زاکانی

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند ،
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند
پسر از پدر پرسید که :

بابا در صندوق چیست ؟

گفت : آدمی !
گفت : کجایش می‌برند ؟
گفت : به جایی که نه خوردنی باشد ،
و نه پوشیدنی ، نه نان و نه هیزم !
نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم !

گفت : بابا مگر به خانه ما می‌برندش ؟!

:bust_in_silhouette: عبید زاکانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب شادی بیش از حد از آلیس مونرو

همیشه به یاد داشته باش وقتی مردی از اتاق بیرون می رود
همه چیز را آنجا میگذارد
اما وقتی زنی از اتاق خارج می شود
تمام چیزی را که در اتاق اتفاق افتاده است
با خود حمل می کند ...

:orange_book: شادی بیش از حد
✍🏻 آلیس مونرو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب تصویر دوریان گری از اسکار وایلد

بدترین برده داران در قدیم آن هایی بودند که با برده گانشان مهربانی می کردند و در نتیجه نمی گذاشتند چهره هولناک برده داری بر کسانی که از این نظام رنج می کشند یا به آن می اندیشیدند آشکار شود.

:closed_book: تصویر دوریان گری
✍🏻 اسکار وایلد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب جز از کل از استیو تولتز

فورا شروع کردم به بستن بار سفر.
چمدان قهوه ای کهنه ای بیرون کشیدم و داخلش چند تکه لباس چپاندم.
بعد در اتاق خوابم دنبال چیزهای خاطره انگیز گشتم، ولی تا یادم افتاد وظیفه شان زنده کردن خاطرات است، دست از جستجو کشیدم .گور پدرشان .
دوست نداشتم خاطراتم را با خودم ببرم این طرف و آن طرف، خیلی سنگین بودند.

:closed_book: جز از کل
✍🏻 استیو تولتز

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب تاثیر علم بر اجتماع از برتراند راسل

انگیزه کتاب خواندن دو چیز است :
یکی لذت بردن ،
دیگری فخر فروختن !


:closed_book: تاثیر علم بر اجتماع
✍🏻 برتراند راسل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب روح پراگ از ایوان کلیما 2

در این کشور، همه احساس می کنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر می کنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.


:closed_book: روح پراگ
✍🏻 ایوان کلیما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب زندگی پی از یان مارتل

مردم نقل مکان می کنند چون از نگرانی در رنج هستند؛ چون این احساس فرساینده را دارند که هر چقدر هم سخت تلاش کنند کوشش هایشان به جایی نمی رسد؛ چون آنچه را که در یک سال می سازند می تواند در یک روز به دست دیگران از هم بپاشد.

برای اینکه حس می کنند آینده ای وجود ندارد، برای این که شاید آن ها بتوانند روزگارشان را بگذرانند اما برای کودکانشان چنین نخواهد بود، برای احساس اینکه هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و این که دست یابی به شادمانی و موفقیت فقط در جای دیگری ممکن است.

:closed_book: زندگی پی
✍🏻 یان مارتل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب سخن عاشق از رولان بارت

بگذار آنچه (از دیگری) می‌رسد در رسد، بگذار آنچه می‌گذرد درگذرد؛ مالک هیچ باش، هیچ‌چیز را پس نزن، بپذیر، اما نگه ندار، بیافرین اما از آنِ خود نساز.


:closed_book: سخن عاشق
✍🏻 رولان بارت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب چشمهایش از بزرگ علوی

من اگر از شما صداقت و صمیمت می خواهم،
اول باید خودم با شما صادق و صمیمی باشم ...


:closed_book: چشمهایش
✍🏻 بزرگ علوی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰