فراموشی، تنها شیوهی دفاعی است که برای ما انسانها باقی مانده است.
هر آنچه که به دست فراموشی سپرده شود دیگر نمیتواند به ما آسیبی برساند.
:closed_book: مرد بی زبان
✍🏻 دیهگو مارانی
فراموشی، تنها شیوهی دفاعی است که برای ما انسانها باقی مانده است.
هر آنچه که به دست فراموشی سپرده شود دیگر نمیتواند به ما آسیبی برساند.
:closed_book: مرد بی زبان
✍🏻 دیهگو مارانی
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که
کلمهی نمی دانم و بلد نیستم
کمتر از هر کلمه دیگری به گوشمان می خورد.
چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی دانند،
به دنبال دانستن خواهند رفت ...
مگر ممکن است؟
:closed_book: جامعه شناسی خودمانی
✍🏻 حسن نراقی
برای ماندن در یک مکان
آدم باید دلایلش را هم داشته باشد،
یعنی دوستانی و مهر و محبت آنها را.
وگرنه، محرکی برای ماندن در یک جا
و نماندن در جای دیگر،
وجود نخواهد داشت.
:closed_book: سوء تفاهم
✍🏻 آلبر کامو
قبلا می توانستم دختری بی فکر و بی خیال و آسوده باشم !
چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم.
ولی حالا ...
تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت.
هر وقت که تو از من دور باشی به همه ی اتومبیل هایی فکر می کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند.
یا همه ی تخته های اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد !
و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری ...
آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است !
:closed_book: بابالنگ دراز
✍🏻 جین وبستر
از مارکو پرسید: «روزى که تمام نشانهها را بشناسم، عاقبت خواهم توانست مالک امپراطورى خود باشم؟»
مرد ونیزى پاسخ داد: «عالیجناب، در این فکر نباش، آن روز خودت نیز نشانهاى خواهى بود در میان نشانههاى دیگر.»
:closed_book: شهرهای ناپیدا
✍🏻 ایتالو کالوینو
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم،
نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر،
ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود... ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند ...
:closed_book: ابوالمشاغل
✍🏻 نادر ابراهیمی
چیزی که نمیتوانم تحمل کنم آدمهای توخالی است. وقتی با آنها روبرو میشوم نمیتوانم تحملشان کنم و آخرش حرفهایی را میزنم که نباید بزنم.
تنگ نظرهای عاری از تخیل، مدارا نکردن، نظریههای بریده از واقعیت، اصطلاحات توخالی، آرمانهای عاریتی، نظامهای انعطاف ناپذیر، اینها چیزهایی هستند که واقعاً باعث ترسم میشوند. آنچه راستی راستی ازش میترسم و بیزارم. دلم میخواست میتوانستم به اینجور آدمها بخندم، اما نمیتوانم!
:closed_book: کافکا در کرانه
✍🏻 هاروکی موراکامی
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
:closed_book: الف
✍🏻 پائولو کوئلیو
عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد چه نخواهد، از سر تا پا عوض میشود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.
:closed_book: ملت عشق
✍🏻 الیف شافاک
ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪﺁﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻋﮑﺲﻫﺎ ﺁﻥﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻭ ﻓﻠﺶ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻤﯽﺷﻮند ...
:closed_book: طبل حلبی
✍🏻 گونتر گراس