مطالب فلسفی و کتاب

۵۰۸ مطلب با موضوع «تکه ای از کتاب» ثبت شده است

تکه ای از کتاب نان و شراب از اینیاتسیو سیلونه

آدم بیش از یک بار به دنیا نمی آید و این عمر یکباره و منحصر به فرد را نیز دائم در موقت بودن و در انتظار روزی به سر می برد که زندگی واقعی شروع شود ...


:closed_book: نان و شراب
✍🏻 اینیاتسیو سیلونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب ابن مشغله از نادر ابراهیمی

قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد.
اگر ذره‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت.


:closed_book: ابن مشغله
✍🏻 نادر ابراهیمی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب سال اسپاگتی از هاروکی موراکامی 2

"به محض اینکه شروع به بیرون پرت کردن چیزها می‌کنی متوجه می‌شوی دوست داری از شر همه چیز خلاص شوی ..."


:closed_book: سال اسپاگتی
✍🏻 هاروکی موراکامی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب ماسه و کف از جبران خلیل جبران

خانه ام می گوید : ترک ام مکن که گذشته ات در من نهفته است. 
راه نیز می گوید: در پی من بیا که آینده ات منم . 
اما من به خانه و راه می گویم : مرا گذشته و آینده ای نیست. اگر بمانم، در ماندنم رفتن است و اگربروم، در رفتنم ماندن، 
که تنها محبت و مرگ، همه چیز را دگرگون توانند کرد.

:closed_book: ماسه و کف
✍🏻 جبران خلیل جبران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب طلایی کوچک از دیل کارنگی

دوست داشتن عضوی از بدن است. درست است که همه فوراً به فکر "قلب" می افتند ولی من می گویم که دوست داشتن، "دندان" آدم است دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند.!

:closed_book: طلایی کوچک
✍🏻 دیل کارنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب مائده های زمینی از آندره ژید 3

در انتظار خدا به سر بردن یعنی درنیافتن اینکه خدا در توست ...


:closed_book: مائده های زمینی
✍🏻 آندره ژید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب سووشون از سیمین دانشور 2

آنقدر مدارا کرده‌ام که دیگر
مدارا عادتم شده.
وقتی خیلی نرم شدی
همه تو را خم می‌کنند ...!

:closed_book: سووشون
✍🏻 سیمین دانشور

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب غرور و تعصب از جین آستین

از عیب و ایرادهای کسی که
قرار است عمرت را با او سر کنی
هر چه کمتر بدانی بهتر است !

:closed_book: غرور و تعصب
✍🏻 جین آستین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب مصیبت نامه از عطار نیشابوری

مردی از دیوانه ای پرسید:
نام اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت نام اعظم خدا "نان" است، اما این را جایی نمی توان گفت...

مرد گفت، نادان شرم کن،
چگونه نام اعظم خدا نان است؟

دیوانه گفت: در قحطی نیشابور، چهل شبانه روز می گشتم، نه در هیچ مکانی صدای اذانی شنیدم و نه هیچ مسجدی را گشاده یافتم؛

«آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا
و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم "نان" است»

:closed_book: مصیبت نامه
✍🏻 عطار نیشابوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تکه ای از کتاب شوخی از میلان کوندرا

دشمنان نیستند که انسان را محکوم
به تنهایی می کنند، دوستان اند!

:closed_book: شوخی
✍🏻 میلان کوندرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰