در دنیایى که نیاز هاى اولیه پول، خانواده ى اسم و رسم دار، خوش هیکلى، لباس سفارشى دوز، موهاى روغن زده و لبخند جذاب بودند، من چیزى براى عرضه نداشتم.

تنها چیزى که در آنجا گیرم مى آمد فضایى براى نفس کشیدن بود؛ کمى آرامش، کمى دلخوشى، کمى فراغت از درس خواندن و کتاب حفظ کردن و بعد تباهى... نمى دانم چه نوع تباهى. یکى از نتایج سیزده ساله بودن این است که نه تنها مى توانى در لحظه زندگى کنى، بلکه آینده را هم پیش بینى مى کنى، بدون اینکه ذره اى نگرانش باشى.

:closed_book: زندگى در پیش رو
✍🏻 رومن گاری